سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اگر می خواهید دوستان و برگزیدگان خدا باشید، به آن که به شما بدی می کند، نیکی کنید و از آن که به شما ستم می کند، درگذرید و بر آن که از شما روی می گرداند، سلام کنید . [عیسی علیه السلام]
خبر های تک پیشتاز هنر*حامد بهداد*

پاسخ حامد بهداد به هوشنگ گلمکانی : بوی بازنشستگی‌تان می‌آید جناب دن کورلئونه

سینمای ما - جناب گلمکانی، اینجانب حامد بهداد، میزان موفقیت و محبوبیتم را در میان مردم هرگز مدیون نقد و یادداشت‌های منتقدین نمی‌دانم. مقوله نقد بیش از آنکه مشتریش مردم باشند راهکاری است برای خود ما سینماگران که اگر نکته‌ای وارد باشد، اشعارمان را در ارائه کار، هرچه ناب‌تر کنیم.

یادداشتی نوشته بودید از سر بی‌عنایتی بر کارنامه اینجانب. گویا قصد واگذاری مافیای نقد را دارید و فقط به صدور رای مخالفم یا موافقم بسنده فرموده‌اید. خب نماینده مجلس می‌شدید استاد. گیرم نظرتان راجع‌به کار بنده همان چند خطی بود که رفت. آیا معنایش چیزی جزو مهر تاییدی جهت‌دار بر نقدی به‌ظاهر تئوریک بود؟ آن هم با ترفند لفاظی؟ چه که خود بهتر می‌دانید اگر آن نقد محلی از اعراب داشت محتاج تاییدیه شما نبود. اینجانب عقیده دارم سینما بدون نقد و منتقد می‌میرد -که البته این شامل حال نقدی که به عمد و تاکید، تایید فرمودید نمی‌شود- دلایل نقد موردنظر برای اثبات ادعایش ربطی به کار اینجانب ندارد؛ مثلا ماجرای سگ‌سکوت و چیدمان عکس‌هایی خارج از متن که به صلاحدید شما اتفاق می‌افتد. این است که می‌گویم جهت‌دار. اگر اینجانب در یک نشست تخصصی، مربوط به تئاتر تجربی، روی میز می‌روم چه ربطی به کارنامه سینمایی بنده دارد؟ اگر در آن جلسه دست به حرکات نمایش زده‌ام، منظوری مشخص را دنبال کرده‌ام. مضاف بر اینکه می‌دانم از تئاتر تجربی کمتر می‌دانید؛ چرا که نمایش، از همان جلسه مطبوعاتی شروع شده بود.

نقد مورد تاییدتان به اینجانب بیشتر از منظر طب روانشناسی پرداخته است، کما این‌که در اهانت‌نامه بعدی منتقد، درباره سوابق پزشکی و تربیتی بنده اظهار فضل شده. جناب گلمکانی، اگر در روزنامه وطن امروز از اینجانب اشارتی و کنایتی به شما رفت قویا عذر می‌خواهم. قصدم توهین نبود اما روی سخنم با شما بود، نه با نقد موردتاییدتان. جای درنگ است که هر نقدی از هر منتقدی را در مجله خود چاپ کرده و مستدل بخوانید، که همین تایید شما سرآغازی بود برای توهین به خانواده‌ام. می‌خواهم بدانم نقد ذکر شده، دقیقا به کجای مقوله بازیگری اشاره می‌کند. ماجرا این است که مجله فیلم آهسته آهسته می‌رود تنها افتخارش این باشد که پس از 30 سال دیرینه‌ترین جریده سینمایی است و بس. می‌رود تا بافت ذهنی و روحی مدیران و منتقدان مجله، شبیه مبارزه شعرای کلاسیک علیه ادبیات مدرن شود (که این البته چیزی از ارزش‌تان کم نمی‌کند) اما آیا این بود چشم‌انداز شما؟ اینگونه به‌نظر می‌رسد به محض اینکه پدیده‌ای نو و متفاوت به نگاهتان نمی‌گنجد درصدد حذف آن برمی‌آیید.

نگاهی که طبق آن، بدترین را بهترین جلوه دهید و برعکس. نقد مذکور که حضرتعالی راجع ‌به کار بنده تایید فرمودید، ایجاد نفرت می‌کند؛ نه به دلیل ارزیابی علمی، که به دلیل خارج بودن از جاده انصاف آن هم از سر بی‌دانشی. از همین ‌روست که کورسوی تشویق شما باعث آزار می‌شود. هرچند که مسعود مهرابی عزیز در کمال آقایی و بزرگواری همین یک مورد را هم برگ قرمزی قلمداد کرد. با این حال چند خطی لطف کرده بودید و از اغراق در بازیگری‌ام گفته بودید. این، قدر مسلم به ضعف کارگردانی بعضی از فیلم‌ها هم مربوط می‌شود. پس آن کارگردان که ذوق می‌کند و در پایان پلان دستور چاپ بازی مرا می‌دهد، شرح وظایفش از نگاه زیبایی‌شناسی چیست؟ فیلمسازان و فیلم‌نامه‌نویسان در ابتدای کار صفر را صد جلوه می‌دهند (کار برعکسی که حضرتعالی در حق بنده فرمودید. سوای هتک حرمت از خانواده‌ام توسط منتقد موردتایید) بگذریم، باب تخیل گشوده و تمامی اجزای اجرا در ذهن پروریده می‌شود. نقش را باطن و لباسی متصور می‌شوی اما فیلم‌نامه را که می‌خوانی ذوقت کور می‌شود. هزاران ایده و پیشنهاد که سرصحنه برده‌ای کارگر نمی‌شود، نه به ذهن صحنه و نه کارگردان. چرا که محمل هیچ پیشنهادی فراهم نیست. والا حق با شماست جناب. اینکه احساس می‌کنید در فیلمی بد من با کارم این جمله را می‌گویم که:«ببینید من چه بازیگر خوبی هستم.» حقیقت دارد. خاصه به این دلیل که مانند بسیاری از بازیگران هم‌نسلم روی خطی صاف و یکنواخت حرکت نمی‌کنم. ریسک می‌کنم. بالطبع امکان خطر و خلاقیت بیشتری وجود دارد. مضحک‌ترین جای نقد موردتاییدتان آنجا است که به من می‌گوید به بازیگر روبرویم (الناز شاکردوست) و احساسات او بی‌توجه بوده‌ام. قابل توجه دوستان پشت صحنه فیلم دل‌خون! و تماشاچیان و سینماگران محترم! من به ایشان بی‌توجه بوده‌ام یا ایشان به من؟ شما را چه می‌شود جناب گلمکانی که بر چنین نقدهایی صحه می‌گذارید؟ اگر برای فیلم بوتیک، روز سوم، کافه ستاره، آخر بازی و ... نقدی بر کار اینجانب نمی‌نویسید، چیزی نیست مگر احساس کاذب پدرخواندگی که در عرصه نقد سینما می‌کنید.

نه چنین نیست جناب گلمکانی. شما GOD father نقد این سینما نیستید. من از آن دست بازیگرانی نیستم که ندیدن شما را نادیده بگیرم. ندیدن و نفهمیدن و درک نکردن شما، آن هم به عمد، علاوه بر اینکه سابقه‌تان را مخدوش می‌کند، منجر به ندیدن و نفهمیدن و درک نشدن یک عمر حضور- شاید اتفاقی – خودتان در نقد سینما خواهد شد. تیشه به ریشه خودتان زده‌اید اگر قاعده و رویه نقد را گم کرده‌اید، نه من. مرا بزرگانی چون سمندریان، کیمیایی، تقوایی، صدرعاملی، بیضایی، فرمان‌آرا، فرهادی، شهبازی و قبادی‌ها دعوت به همکاری کرده‌اند، چه منجر به همکاری شده چه نشده.(اسامی را مرور فرمایید.) نگذارید تنها امتیاز نوشته‌هایتان آزادی اظهار سلیقه باشد که این برای شما کم است. یا نقدی مبتنی بر دانش روز سینما و بازیگری بنویسید، یا اگر خود را از نوشتن نقدی معاف می‌دانید، صرفا اظهار سلیقه کافی نیست.

اینکه خطاب به شما (فقط شما) با تعصب و جدیت می‌نویسم از این‌روست که یک مویتان می‌ارزد به هزاران تازه کار ناکارآمد چند جلد خوانده. در مورد شبانه‌روز فرموده بودید هنر کارگردان‌ها این بوده که توانسته‌اند دست و پای مرا بسته یا اینکه چهره‌ام را زیر گریم پنهان کنند. این دیگر چه نقدی است عزیزدل؟ شاید نمی‌دانید نقشی را که بازی کرده‌ام مابه‌ازای واقعی و اجتماعی داشت. راجع‌ به آن نقش تحقیق شده بود. اگر هم نکته‌ای باشد به زبان سینمایی ویژه فیلم و به لول و زاویه دوربین برمی‌گردد. برای من هوشنگ گلمکانی بی‌هیچ نبود. باز هم گلی به گوشه جمال خودتان. عرصه محروم است از جوانان پرصلاحیت. اینکه می‌فرمایید استعدادکی دارم از سرم هم زیاد است.

در آن قحطی حوصله‌تان که حتی 6 خط مرا قابل نمی‌دانست امید همین تک کلمه هم نمی‌رفت. منتقدین بی‌سواد همیشه از سینماگران عقب‌تر بوده‌اند، هم در دانش سینما و هم در تجارب آن. برای آنها صرفا وجاهتی که از سینما کسب می‌کنند حائز اهمیت است، نه خود سینما. قصد ندارم راجع‌ به نقد خوب حرف بزنم که آدرس این مهم را از اغلب یادداشت‌های خود شما دارم. عمدا بد دیدن و بد خواندن نه حق من بود و نه برازنده شما. نقدی که تایید فرمودید نوشته‌ای بود از سر کینه و عاری از غریزه؛ مطالبی در حد تماشا و مطالعه و نه در مقام تجربه و اجراء. ننگ‌آور است برای من که درصدد توجیه کارم برآیم. به قول جناب مهرابی:«باوقار و بالنده به راهتان ادامه دهید. همچون گذشته.» من نیز در این راه از شما تاسی می‌جویم


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط زهرا.ق 89/6/8:: 2:37 صبح     |     () نظر